يادداشت سردبير٬ شماره ١٩٠
سياوش دانشور
اعتراضات ضد حکومتى در ايران
ايران٬ مصر٬ ترکيه و پاکستان از مهمترين کشورهاى منطقه هستند که تحولات سياسى در آنها بسيار تعيين کننده است. در ايران رژيم اسلامى٬ بويژه بدنبال اعتراضات توده اى سال ٨٨ ٬ صرفا به زور سرنيزه و حکومت نظامى سرپا مانده است. عوامل متعددى در فروکش کردن اعتراضات سال ٨٨ از جمله سرکوب خونين حکومت٬ محدود ماندن اعتراضات به تهران٬ وجود يک طيف اپوزيسيون دربارى و بيرون حکومتى که منافع خود را در بقاى حکومت اسلامى جستجو ميکند٬ و فقدان رهبرى و سازمان انقلابى در مقياس مورد نياز موثر بودند. اما براى هر مخالف سياسى جدى و هر ناظر سياسى ابژکتيو که جامعه ايران و روندهاى سياسى آن را ميشناسد٬ روشن بود که سرکوب حکومت و پايان اعتراضات خيابانى به معنى رضايت دادن به حکومت نيست. نه حکومتيها چنين تبئينى از خود داشتند و نه مردم شکست را پذيرفته بودند. نخواستن حکومت اسلامى يک فاکتور قوى سياست در ايران است که در فرصتهاى مختلف در قالب جنبش براى سرنگونى بروز اجتماعى يافته است.
تهاجم حکومت به سطح معيشت طبقه کارگر و سياست حذف سوبسيدها افق اعتراض عليه فقر و عروج دور ديگرى از اعتراضات و اعتصابات را گشود. در اين فاصله حکومت تنها با ماشين اعدام و سياست ارعاب شديد ناتوانى و نقاط ضعفش را "قدرت" جلوه ميداد و بسيار معلوم بود که سياست فقر و اعدام دوامى ندارد. در اپوزيسيون دربارى و طرفدار رژيم٬ موج سرخوردگى و ندامت مجددا بالا گرفت. شکافها در اين اردو سر باز کردند و نقد به سياستهاى اسلام زده و طرفدار حکومت تشديد شد. حکومت نيز عليرغم سرکوبها و تسويه هاى درونى چند پاره تر و بحرانش عميق تر شد.
رويدادهاى تونس و مصر و آغاز دوره جديدى از تحرک انقلابى در کشورهاى خاورميانه و شمال آفريقا٬ روندهائى را مختومه اعلام کرد. در اين کشورها کسى به اپوزيسيون دربارى اميد نبست٬ خواهان اجراى بدون تنازل قانون اساسى نشد٬ کودتاى مخملى بعد از انتخابات هاى قلابى صورت نگرفت٬ مردم کارگر و زحمتکش راسا عليه سياست فقر و فلاکت و فساد و ديکتاتورى بميدان آمدند و از همان ابتدا بر نفى حکومت فقر و اختناق و سمبلهاى آن تاکيد کردند. پيروزى برق آسا در تونس و مصر به موجى از تحرک انقلابى در کشورهاى ديگر دامن زد. الجزاير٬ يمن٬ بحرين٬ ليبى٬ عراق٬ اردن٬ سوريه و ... صحنه اعتراض عليه ديکتاتوريهاى سرمايه شد. کشورهاى منطقه يکى بعد از ديگرى سياست تعرض به معيشت زحمتکشان را پس گرفتند٬ دولتها و وزرا را کنار گذاشتند٬ وعده رفرم دادند٬ و يا عقب نشينى هائى را براى مصون شدن از اين موج در دستور گذاشتند. با اينحال ديناميزم ايندوران جديد با اين تمهيدات قابل کنترل نبود. اعتراض در اين کشورها بدون ترديد از روشهاى اعتراض نسل جديد در رويدادهاى ايران تاثير پذيرفت و در عين حال تلاش کرد که اشتباهات و محدوديتهاى آن را تکرار نکند. امروز همه فهميده اند که اين موج کشورهاى منطقه را درمينوردد٬ مسئله اى کشورى و "عربى" نيست٬ بلکه ماحصل سرباز کردن تناقضات عميق سياسى و اقتصادى سرمايه دارى است.
پيروزى اوليه در مصر و سقوط مبارک خط بطلانى بر سياست اپوزيسيون هاى دربارى زد که در مواقع بحران به "سنگر قانون اساسى" ميخزند و از سر گشاد در شيپور "اصلاحات" ميدمند. اين تحولات بار ديگر فرهنگ انقلابى٬ نفس حقانيت تلاش انقلابى براى تغيير٬ و حق مردم به اعتراض عليه حکومتهاى مستبد را ديکته کرد. تاثير اين وقايع بحدى عميق بود که از کاخ سفيد تا رسانه هاى هميشه در خدمت سياست خارجى دولتهاى سرمايه دارى را انگشت به دهان کرد و تلاش وسيعى براى کنترل و هدايت اين اعتراضات و بعضا هماهنگى و حمايت مشروط از آن شروع شد. مستقل از اينکه سرنوشت اين نبردها به کدم نتايج منجر شود٬ فى الحال شبح قيام و تحرک انقلابى روى کاخ قدرت ديکتاتورها و ژنرال ها و امام ها و خليفه هاى مادام العمر در گشت و گذار است. ايران که سابقه اى از اعتراضات و انقلابات در پيشينه سياسى خود دارد و در خيابانها و کارخانه هايش قهرمانى ها را ثبت کرده است٬ نميتواند نسبت به اين اعتراضات بى تفاوت بماند و يا از آنها تاثير نپذيرد. بويژه رژيم اسلامى ايران تنها دولتى است که سياست حذف سوبسيدها را هنوز پس نگرفته و نميتواند از شورش نان و اعتراض توده اى عليه فقر و اختناق مصون بماند. دير يا زود اين موج در ابعاد سهمگينى عليه حکومت اسلامى راه مى افتد.
ويژگى اعتراضات ٢۵ بهمن
اعتراضات ضد حکومتى در ايران در روزى صورت گرفت که ظاهرا مردم براى حمايت از قيام در مصر و تونس توسط موسوى و کروبى دعوت شده بودند. هشيارى اکثريت بالاى معترضين اينبود که دنبال توصيه ها و سياستهاى موسوى و کروبى و شرکاى مشارکتى نرفتند٬ خيل الله و اکبر گوها و يا حسين ميرحسين ها بسيار حاشيه اى و ناتوان از جهت دادن به اعتراضات بودند. ترکيبى که بميدان آمده بود بدرست دنبال اين ترهات نرفت بلکه مستقيما راس نظام را هدف قرار داد. معترضين براى تقابل با نيروى سرکوب آماده بودند و در موارد زيادى اوباش را گوشمالى دادند. شعار محورى و ماندگار اينروز "مبارک٬ بن على٬ نوبت سيد على" بود. معترضين با اين شعار و با قاطعيتى که در پس زدن نيروى سرکوب از خود نشان دادند٬ نه فقط سرنگونى طلبى و نفى نظام را قدرتمندتر فرياد زدند بلکه نشان دادند که تتمه توهمات قانونى سبز بويژه بعد از تحولات منطقه اى دود شده و هوا رفته است.
بخش اعظم مردمى که در تظاهراتهاى بعد از انتخابات فرمايشى حکومت اسلامى بميدان آمدند حکومت اسلامى را نميخواستند. آنها جان خود را در خيابانها و دانشگاهها بخاطر گرفتن قدرت از احمدى نژادها و خامنه اى ها و سپردنش به موسوى ها و صانعى ها از دست ندادند. نخواستن حکومت همواره يک فاکتور قوى سياست در ايران بوده و نفس وجود دو خرداد٬ جنبش سبز٬ تلاش جناح ها براى ايجاد نوعى رفرم و سازش حکومت با مردم٬ تشديد جنگ جناح ها و حتى قلع و قمع يکديگر ريشه در اين نخواستن دارد و تلاشى براى مهار آن در چهارچوبهاى حکومت اسلامى و مجارى قانونى بوده است. به حکم شکست اين استراتژى و بن بست سياست هر دو جناح٬ به حکم تجارب خونين مردم طى اعتراضات متوالى٬ به حکم رويدادهاى منطقه اى و جهانى٬ اين سيکل نيز تماما بسته ميشود. اعتراض در ايران ممکن است به هر بهانه اى و تحت هر نامى صورت بگيرد اما شرايط کنونى و مختصات آن جهت حرکت توده اى را بسمت سياست سرنگونى انقلابى ميبرد.
پيروزى مردم در اين دور جديد اعتراضات در گرو قاطعيت انقلابى و عبور از تمام بقاياى نظم پوسيده اسلامى است. اگر در تونس و مصر و ديگر کشورها اين بقاياى فرتوت ناسيوناليسم و حکومتهاى متکى بر ارتش و نظاميان و شيوخ نوکر بانک جهانى است که مورد تهاجم قرار ميگيرد٬ در ايران اين اسلام سياسى است که زير ضربات انقلابى و سرنگونى طلبانه به پايان خود ميرسد. مردم انقلابى در ايران با درهم کوبيدن راس جنبش اسلام سياسى ميتوانند خطر پيشروى و قدرتگيرى اسلاميون در کشورهاى ديگر را منتفى کنند. مردم انقلابى در کشورهاى منطقه با اتکا به سنتهاى انقلابى و فاصله از اسلام سياسى ميتوانند شلنگ تخته انداختن خامنه ايها و القاعده ايها در اسلامى خطاب کردن اين تحرکات و همينطور اتوپى موسوى ها و کروبى ها در بازگشت به دوران سياه امام قاتل را نقش بر آب کنند. دوران بستن پرونده همه اين جک و جانورها و حکومتهاى فقر و اختناق بسر آمده است. مسئله امروز همه جا سلب قدرت از اين باندهاى فاسد و رژيمهاى پاسدار سرمايه و بردگى است. پيروزى واقعى اما تنها با قدرتگيرى کارگران و محرومان و برافراشتن پرچم کمونيسم کارگرى و برپائى ارگانهاى اعمال اراده توده اى و خلع يد سياسى و اقتصادى از کل بورژوازى ممکن است.
امروز مردم هر دردى داشته باشند فريادش را بر فرق حکومت ميکوبند. اگر گرانى و بيکارى هست٬ اگر بربرى گران ميشود٬ اگر اختناق و اعدام جارى است٬ اگر تاکسى و اتوبوس نيست٬ بغض و فريادى عليه نفس موجوديت حکومت اسلامى بلند ميشود و سمبل آن يعنى خامنه اى – مبارک و بن على ايران- را هدف قرار ميدهد. در اين اوضاع اپوزيسيون دربارى کارى از دستش ساخته نيست٬ بيش از پيش کنترلى بر اوضاع ندارد. به هر درجه که به قانون و نظام و امام قاتلش ميچسپد نفرت مردم را تعميق ميکند. متقابلا سياست جناح راست و فرياد "اعدام بايد گردد" موسوى و کروبى و خاتمى و محرک معرفى کردن آنان٬ پوچ است. خامنه اى بيشتر از هر کسى ميداند که اينان کاره اى نيستند٬ خيلى قبلتر نبودند٬ همان وقت نبودند که عبور در خيابانها از چهارچوبهاى سياست آنها شروع شد و تهاجم به کل نظام اوج گرفت. امروز به طريق اولى هيچکاره اند. دو جناح در تشديد جدال شان برسر بقا هر کدام ديگرى را مسبب اوضاع کنونى قلمداد ميکنند و مردم بيش از هر زمان ديناميزم حرکت خود را از روندهاى پايه اى تر سياست در ايران و منطقه ميگيرند.
بن على٬ مبارک٬ على عبدالله صالح٬ حمد ابن عيسى خليفه٬ معمر قذافى٬ بشار اسد٬ خامنه اى٬ و طيفى از حکامى که هر کدام خود و فاميل و باندشان چند دهه است بر مردم محروم اين کشورها حکومت ميکنند٬ به پايان خط رسيده اند. امروز مسابقه برسر اينکه بعد از بن على و مبارک "نوبت کيست" همه جا شروع شده است. اين دورانى جديد با مختصاتى جديد و قالبهاى اعتراض و روشهاى انقلابى است. امروز وظيفه بلافصل هر کارگر کمونيست٬ هر سوسياليست و انقلابى٬ هر آزاديخواه اينست که افق اعتراض ضد سرمايه دارى را بر تلاش انقلابى و سرنگونى طلبانه بکوبد و مبارزه براى واژگونى حکومتهاى فاسد سرمايه را به نيروى انقلاب کارگرى و سوسياليستى ارتقا دهد.
١۶ فوريه ٢٠١١ – ٢٧ بهمن ١٣٨٩